تاراتارا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستاره قشنگ مامان و بابا

عکسهای جالب و دیدنی

قربونت برم با دهن شیریت.   کف پاتو بخورررررررررررررررم. داشتی سر بابات داد میزدی.   قربون تفکرت تو خواب برم.   تارای جودو کار.   تارا اینجا مثل مورچه شدی. عاشق اون قیافتم بعد از حموم. توی تشک اسباب بازیت با مامان حرف میزدی. رفتیم شمال سه تایی خیلی خوش گذشت. عاشق ماست خوردنی. یواشکی رفته بودی تو اتاق رها داشتی با اسباب بازی هاش بازی می کردی. اولین بار که دمر شدی ولی چهار دست و پا نمیکردی. جشن دندونی لیلیا با دوستات دور هم نشسته بودین و گپ میزدین. با لیلیا رفته بودیم پارک گلایل. ...
28 تير 1391

وقتی زردی گرفتی

تارا جونم یک ماهت بود داشتی کم کم زرد می شدی فهمیدیم مامانی شیرش کمه مجبور شدیم بهت شیر خشک بدیم.دکتر گفت باید ازت خون بگیرن من خیلی گریه کردم دلم نمی اومد به دست کوچولوت سوزن بزنن .یه کوچولوی ضعیف شدی.          ...
27 تير 1391

خاطرات قبل از زایمان

وقتی فهمیدم یه نی نی کوچولو تو شکمم دارم خیلی خوشحال شدم با بابا ایمان کلی ذوق کردیم اول به ما گفته بودن پسری اسمتم گذاشتیم حامی ولی بعدش خواستم برم برات خرید کنم اتاق نازتو بچینم رفتیم دکتر گفت اشتباه شده نی نی تون دختره با بابا ایمان حسابی خندیدیم دوباره برات انتحاب کردیم که اسم نازتم گذاشتیم تارا. ...
27 تير 1391

زمان تولدت

16 تیر ماه 90 همگی داشتیم میرفتیم بیمارستان خیلی خوشحال بودم یکمی استرسم داشتم.تارا جونم ساعت 11:20بدنیا اومدی.  بابا ایمانو صدا کردن اومد تو اتاق عمل تو رو دید منم رفته بودم اتاق بخش تا تورو بیارن بهت شیر بدم. اینم عکسای موش موشیم توی اتاق عمل                     ...
27 تير 1391

شب یلدا

ستاره من شب یلدا رفتیم خونه بابا سیامک اینا داشتی با هندونه و انار بازی میکردی. ...
27 تير 1391

اولین عید نوروزت

عزیزم اولین سالی بود که تو کنار ما دور سفره هفت سین نشسته بودی .همه رفتیم شمال خونه مامان جون و بابا جون.خیلی شیطون شده بودی. ...
27 تير 1391

زمان دوست شدنت با لیلیا

روزی که به دنیا اومدی من توی بخش منتظر بودم بیایی پیشم ولی مامان نسرین اومد گفت بردنت بخش مراقبتهای نوزادان.خیلی ناراحت شدم دکترا گفته بودن ممکنه تو بدنت کمی جوجو رفته باشه منم بعد از یک روز که حالم کمی خوب شد تونستم راه برم اومدم پیشت بهت شیر دادم اونجا هم با مامان لیلیا دوست شدم اخه لیلیا هم زردی داشت توی دستگاه بود از اون موقع ما دوتا دوست خوب پیدا کردیم. ...
27 تير 1391

سوراخ کردن گوش نازت

با بابا ایمان رفتیم دکتر گوش نانازیتو سوراخ کردیم خیلی گریه کردی منو بابایی هم خیلی ناراحت شدیم ولی خیلی خوشگل شده بودی. ...
24 تير 1391